انقراض دبیاسکی

چهارشنبه 25 اسفند 1400 توسط Reganto

چندی پیش یکی از مقامات سازمان محیط‌زیست ابراز داشت که حدود ۷۰ درصد از گونه‌های زیستی در ایران منقرض شده‌اند. قبل از آن گاردین نیز گزارشی مشابه از انقراض گونه‌ها منتشر کرده بود. این درصدها سروصداهای مقطعی بین دوست‌داران محیط زیست ایجاد کرد اما آش همان آش است و کاسه همان کاسه!

چندی پیش یکی از مقامات سازمان محیط‌زیست ابراز داشت که حدود ۷۰ درصد از گونه‌های زیستی در ایران منقرض شده‌اند. قبل از آن گاردین نیز گزارشی مشابه از انقراض گونه‌ها منتشر کرده بود. این درصدها سروصداهای مقطعی بین دوست‌داران محیط زیست ایجاد کرد اما آش همان آش است و کاسه همان کاسه!

کسانی که از این انقراض گسترده نارحت هستند و لب به اعتراض گشوده‌اند سخن از عواطف انسانی و ... می‌گویند و خواستار حفظ گونه‌های باقی‌مانده هستند اما از منظر علمی و منطقی،‌ انسان گونه‌ای است که برای بقای خود و برای بهتر«راحت‌تر» زیستن می‌جنگد و از نابود کردن گونه‌های دیگر ابایی ندارد و این ذات حیوانات است و جزئی از غریزه آن‌ها. اما چیزی که انسان‌ها را از سایر گونه‌ها متمایز می‌کند درصد بالای انقراض سایر گونه‌ها به دست این گونه‌ی به خصوص و میزان رفتار تهاجمی این گونه است. احتمالا زمین به خاطر ندارد گونه‌ای توانسته باشد بیش از ۵۰ درصد گونه‌های دیگر را نابود سازد و به چنین تفوقی دست یابد. انقراض بیش از نیمی از گونه‌های زنده به دست انسان‌ها در کمتر از نیم‌قرن واقعیتی است که بیشتر با نگاه آخرالزمانی به آن می‌نگرم.

به بالا نگاه نکن!

این فیلم شاهکاری است از آدام مک‌کی و در عین‌حال که قالبی آخرالزمانی دارد اما می‌توان رگه‌هایی از کمدی را نیز در آن مشاهده کرد. این فیلم سراسر استعاره و کنایه است. کنایه به زندگی پرزرق‌وبرق و عاری از تعقل انسان‌ها و تلاش‌های از روی یاس عده‌ای قلیل برای بیدار کردن انسان‌های نسبت به خطرات پیش‌رو. «خطر اسپویل!» فیلم از آن‌جا شروع می‌شود که خانم دبیاسکی«جنیفر لارنس» موفق به کشف دنباله‌داری می‌شود و ماجرا را با دکتر مندی «لئوناردو دیکاپریو» در میان می‌گذارد. دکتر مندی بعد از محاسبه‌های ریاضی متوجه می‌شود دنباله‌دار مذکور مستقیما به سمت زمین در حرکت است و ۶ ماه بعد به زمین برخورد خواهد کرد. در نگاه آدام مک‌کی،‌ دنباله‌دار و فرصت شش ماهه هر دو استعاره‌اند. اولی استعاره از مصائب و مشکلات حاد و دومی فرصتی که انسان‌ برای برطرف نمودن آن‌ مشکلات در اختیار دارد«داشته». اگر فکر می‌کنید در کمدی سیاه آدام مک‌کی انسان‌ها دست‌به‌دست هم داده و برای مشکلی که حیاتشان را در معرض خطر قرار می‌دهد راه‌حلی می‌اندیشند باید بگویم سخت در اشتباهید! بعد از شش ماه دنباله‌دار به زمین برخورد می‌کند و همه‌چیز و همه‌کس را نابود می‌کند.

به «بالا را نگاه نکن!» از زوایای گوناگونی می‌توان نگریست. از نگاه مک‌کی وقتی انسان‌ها با خطری که حیاتشان را تهدید می‌کند آنگونه برخورد می‌کنند، ارائه‌ راهکاری منطقی برای سایر مشکلات از جمله انقراض سایر گونه‌ها نه غیرممکن اما دور از انتظار است. مورد دیگر در رابطه با کسانی که به آب و آتش می‌زنند تا شاید راهی یافته و توجه سیاست‌مداران را به آن جلب کنن. نمونه این افراد خانم دبیاسکی است. اما آدام مک‌کی از سر نومیدی به آن‌ها توصیه می‌کند به جای بیدار کردن سیاست‌مداران تهی مغز و عامه‌ی عاشق تفنن،‌ به سراغ زندگی خود بروند و هر جوری که دوست دارند زندگی کنند«ما ایرانی‌ها می‌گوییم آب در هاون کوبیدن». اگر آن ۶ ماه را ۶۰ سال و دبیاسکی را عالمان و دانشمندان دلسوخته که زندگی‌هایشان را وقف نهیب به انسان‌ها برای دیدن خطر رو به رو کردند در نظر بگیریم، مک‌کی می‌گوید: «عالمان عزیز! همان گونه که دبیاسکی توانست انسان‌ها را بیدار کند، شما نیز می‌توانید!» البته در فیلم می‌کی چیزی که خانم دبیاسکی را پس از ۶ ماه تلاش ناموفق آزار می‌دهد اینست که چرا با وجود آنکه می‌دانسته فرصتی کوتاه برای زندگی دارد بهتر از آن استفاده نکرده و با تلاش برای کاری بیهوده آن را تباه ساخته است. در نگاه آدام مک‌کی گسترش رسانه‌ها الزاما به معنای گسترش دانش و فرصتی برای بسط اندیشه‌های خردورزانه نیست بلکه رسانه « استعاره‌ از رسانه‌‌های حال حاضر در آمریکا» ابزاری برای سست نمودن نگاه منطقی و بسط تحمق به نفع عده‌ای قلیل است. فیلم آدام مک‌کی در بستر همین رسانه «نتفلیکس» امکان ایجاد و توزیع یافته و مک‌کی هوشمندانه با انتخاب نام فیلم‌اش « بالا را نگاه نکن!» به مخاطب نهیب می‌زند که همین فیلم هم در راستای همان سیاست بسط تحمق است پس آن را بیش‌از اندازه جدی نگیر! نامگذاری دنباله‌دار به نام دبیاسکی طنزی است که فقط می‌توان بر آن گریست. افزودن دبیاسکی به کلمه‌ی انقراض به صورت «انقراض دبیاسکی» مجازات خانم دبیاسکی بود به خاطر تلاش برای آگاه نمودن انسان و اذیت کردن هر چند جزئی کسانی که نباید اذیتشان می‌کرد.

انکار:

دبیاسکی ماجرا را با سیاست‌مداران در میان گذاشت. اولین واکنش آن‌‌ها «انکار» بود. همان کاری که سیاست‌مداران در دنیای واقعی در برخورد با حقایق انجام می‌دهند.

تلاش برای سرپوش نهادن:

دبیاسکی و دکتر با رئیس‌جمهور دیدار می‌کنند و خانم رئیس‌جمهور از آن‌ها می‌خواست به خاطر درپیش بودن انتخابات، سکوت کنند.

باز شدن پای رسانه به ماجرا:

پس از سرپوش نهادن رئیس‌جمهور، دبیاسکی و دکتر دست به دامن رسانه می‌شوند تا شاید فرصتی یافته و پیام خود را به صورت مستقیم به مردم برسانند. این‌جا همان جایی است که آدام مک‌کی هنرمندانه ابتذال رسانه و پیامد آن ابتذال جامعه را به زیبایی به تصویر کشیده است. در یک برنامه پربیننده تلویزیونی ماجرای دو سلبریتی و ماجرای برخورد دنباله‌دار مطرح می‌شود. اولی به صورت ویروسی تکثیر می‌شود و دومی تنها دست‌مایه ساخت میم‌هایی در شبکه‌های اجتماعی می‌شود. البته هیپنوتیزم دکتر مندی «نماینده جامعه علمی» با جادوی رسانه نکته‌ی دیگری است که از چشمان تیزبین مک‌کی دورنمانده است.

سواستفاده برای پیشبرد مقاصد جناحی و حزبی:

پس از مطرح کردن ماجرا در رسانه دیگر مجالی برای سرپوش گذاردن باقی نمی‌ماند. اما این‌بار سیاست‌مدارن به دنبال سواستفاده از دنباله‌دار برای مقاصد سیاسی هستند. دبیاسکی و دکتر مندی راضی می‌شوند در نمایشی که خانم رئیس‌جمهور برای قهرمان سازی از فرد مورد نظرش و جذب نظر مردم به راه انداخته، بازی کنند.

فن‌سالاران و سرمایه‌داران وارد می‌شوند:

درست زمانی که همه چیز در حال انجام است و نمایش به راه افتاده و این نمایش خواست همه را برآورده می‌کند، سرمایه‌دار بزرگ و صاحب‌نفوذ «ایشرول» وارد می‌شود و از نابودسازی دنباله‌دار جلوگیری می‌کند. منافع سرمایه‌داران حکم می‌کند دنباله‌دار دبیاسکی نابود نشود. این‌جاست که آدام مک‌کی نقد‌هایی جدی به میزان نفوذ و ثروت سرمایه‌داران و فن‌سالاران وارد می‌کند و آن‌ها را خطری بزرگ می‌شمارد. مک‌کی سرمایه‌داران را حاکمان واقعی می‌داند و سیاست‌مداران را بازیچه‌ای در دست‌ آن‌ها قلمداد می‌کند.

ایجاد دوقطبی:

صاحبان قدرت برای پیشبرد مقاصد خود دو قطبی ایجاد می‌کنند. مردم نیز به دو گروه تقسیم می‌شوند. گروهی موافق نابودی دنباله‌دار هستند و شعارشان این است:‌ « به بالا نگاه کن!» و گروهی دیگر نظر متفاوتی دارند و شعارشان «به بالا نگاه نکن!» است.

این هزارتو چنان دبیاسکی و دکتر مندی را خسته می‌کند که آن‌ها نومیدانه دست از تلاش می‌کشند و روزهای باقی مانده از عمر خود را آن‌طور که دوست دارند زندگی می‌کنند. این‌جاست که بیننده از خود می‌پرسد به راستی اگر دبیاسکی و دکتر مندی به جای ۶ ماه ۶۰ سال تلاش می‌کردند قادر به راضی کردن صاحبان قدرت و مردم برای مقابله جدی با خطر می‌شدند؟

در این رابطه تماشای فیلم‌های دیگری مانند فینچ«Finch» و مسیر«The Road» توصیه می‌شود.